مادرم آرام گفت
عید آمد بچهها
باز دارد میرود
ماه قرآن و دعا
حرف مامان مثل بمب
کرد من را زیر و رو
اشکهایم ریختند
تا دویدم پیش او
گریهام آمد چه زود
خندههایم چی شدند
شادی و غمگینیام
توی هم قاتی شدند
زود گفتم جانمی
دوست دارم عید را
شادم اما حیف شد
میرود ماه خدا
مرجان زارع